loading...

آئین مستان

متن روضه امام حسین,روضه امام حسین,متن مداحی شهادت امام حسین,مداحی شهادت امام حسین,متن مداحی امام حسین,مداحی امام حسین,متن روضه شب عاشورا,روضه شب عاشورا,شب عاشور

آخرین ارسال های انجمن
عنوان پاسخ بازدید توسط
مقتل امام حسن عسکری علیه‌السّلام ‌ 7 2147 aboozar
مقتل امام رضا علیه‌السّلام 9 1710 aboozar
مقتل امام حسن مجتبی علیه‌السّلام 9 1245 aboozar
اهانت مرد شامی به امام حسن مجتبی (ع) 0 679 aboozar
مواعظ مهم امام حسن مجتبی (علیه السلام) در ساعات پایانی عمر 0 621 aboozar
متن مقتل ---- زیارت جابر بن عبدالله انصاری در روز اربعین 0 587 aboozar
عسکری صحیح است یا عسگری؟ 0 3480 aboozar
متن مقتل حضرت رقیه (س) 1 6684 aboozar
خطبه زین العابدین (علیه السلام) در کوفه 0 2827 aboozar
متن مقتل امام سجاد (علیه السلام) 3 3748 aboozar
حاج محمدباقر منصوری مداح اهل بیت (ع) درگذشت. 0 3226 aboozar
نیازها و بایدهای هیئت داری در کلام رهبری 10 3549 aboozar
کلاس مداحی حاج میثم مطیعی برای نوجوانان 0 4125 aboozar
احادیث درمورد ایام عزاداری 1 3654 aboozar
متن مقتل معتبر حضرت زهرا (س) 9 7232 aboozar
چرا نام پدر میثم مطیعی در لیست ترور منافقین قرار گرفت؟ 0 4938 aboozar
حاج غلامرضا سازگار:دوست دارم درحال ذکر اباعبدالله الحسین(ع) از دنیا بروم 0 5878 aboozar
توصیه خواندنی امام حسن عسکری (علیه السلام) به شیعیان 0 4356 aboozar
کتاب مقتلی که دکتر میثم مطیعی در حال ترجمه آن است 0 5524 aboozar
دعای پایان ماه صفر 0 4167 aboozar
خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 283 زمان : نظرات (0)

 

شاه فردا چقدر بی کس و تنها باشد

دشت قربانگه دردانۀ زهرا باشد

نگران تر زِ همه زینبِ کبری باشد

دل زینب چه برآشفته و بی سامان است

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است

چقدر سخته امشب.. آخرین شبیه که رقیه دیگه بابا داره .. فردا شب باید تو این بیابونا فرار کنن .. امشب پاهایِ رقیه سالمه ..

شرح این واقعه سخت است که مکتوب شود

این همه زخم محال است دگر خوب شود

سینۀ شاه نباید که لگد کوب شود

عصر فردا بدنش زیر سم اسبان است

همه دل نگرانن .. همه هاشمی ها دور هم هستن .. حبیب میاد ، بریر میاد ، هر کی یه جور رجز میخونه.. یکی میگه من فردا قیامت میکنم اگه آقام اجازه بده .. کی میگه چنان سر از بدنشون میزنم تا درسی بشه کسی مقابل حسین دیگه قدم علم نکنه .. زهیر میفرماید حاضرم کشته شوم ، بدنم رو بسوزونن خاکسترمُ به باد بدن .. اما بازم اگه زنده بشم حاضرم جونمو فدا کنم ..

حبیب میگه نگاه میکردم دور و اطرافِ خیمه رو برانداز میکردم ، دیدم از دور یه سیاهی هی میشینه بلند میشه .. گفتم ببینم کیه که جرأت کرده نزدیک خیمه هایی بشه که پاسبانش عباسِ .. جلو اومدم دیدم ابی عبدالله .. هی رو زمین میشینه خارها رو جمع میکنه .. گفتم آقاجان چه میکنی؟.. فرمود حبیب فردا هممونُ میکشن .. به خیمه ها حمله میکنن .. زنُ بچه م تو بیابون ها آواره میشن .. دارم خارهارو جمع میکنم تو پایِ بچه هام نره ..

هاشمی ها دور هم جمع شدند گفتن اینا مهمونای ما هستن ؛ حبیب و زهیر و بریر و دیگران ... اینا مهمون ما هستن ما باید زودتر از اینا بریم میدان .. غیر هاشمی ها هم دور هم جمع شدند گفتند اینا بچه های فاطمه هستند .. اینا بچه های علی اند .. اینا نوه های پیغمبرند .. فردا ما باید اول بریم جونمونُ فدا کنیم ..

امشب چه شبیِ .. الهی قربون قلب نازنینت برم امام زمان .. همه دور حسین و گرفتن .. دلشوره زینب و داره میکُشه .. یکی از مصائبِ امشب اگه بخوام بگم اینه .. همچین که عباس تو خیمه نشسته شمشیرشُ تیز میکنه .. داره با شمشیرش حرف میزنه .. اگه آقام بزاره نمیذارم یه نفر زنده از این دشت بیرون بره .. من بلا گردونِ حسینم .. مادرم اُم البنین گفته با حسین میری بی حسین پا تو مدینه نمیذاری ...

ای شمشیر سال ها منتظر همچین روزی بودم.. یه وقت شنید یکی داره به پردۀ خیمه ش میزنه .. گفت کی هستی؟ یه صدای ملیحی بلند شد .. عباس من زینبم .. زودی شمشیرُ رها کرد اومد جلو خیمه ؛

عباس جان یادته شب ۲۱ ماه رمضانُ بابام فرمود همه بیرون برن فقط بچه هایِ فاطمه باشند؟.. بله بی بی جان.. یادته بابام گفت تو هم پسر فاطمه ای بیا .. بله بی بی جان .. عباس جان یادته دست تو رو گرفت تو دستایِ حسین گذاشت؟.. گفت یادت باشه کربلا حسینمُ تنها نزاری .. (بزرگ ترین روضه برا عباس همینه...) بله بی بی جان ..

گفت عباس شنیدم برات امان نامه آوردن .. گفتن بچه هایِ ام البنین در امان هستند ..

شب جدایی شده داد بیداد

ببین که دلشوره به جونم افتاد

امشبه اون شبی که مادرم گفت

وقتی که دستم کفن ها رو میداد

همون شبی که گفت کفن نداری

یه جای سالم تو بدن نداری

یه پیرُهن کهنه به دست من داد

ولی نگفت که پیراهن نداری

کجا میری داداش، جدا میشی ازم یواش یواش

من میمونم با شمر، دل نگرونِ خواهرت نباش

بدونِ زینبت کجا میری داداش

از زیر دست و پا به خیمه برگرد

چی سر تو آورده دستِ نامرد

زیر گلوی تو رو بوسیدم و

تقصیر من شد تو رو زیر و رو کرد

یه جای سالم تو بدن نداری

من بمیرم برات کفن نداری

به غیرتم بر میخوره میبینم

رو خاکِ صحرا پیرُهن نداری

بمیره خواهرت، چی اومده به روز پیکرت

تن تو رویِ خاک، میچرخه دست به دست ولی سرت

انگشترت کجاست ، بمیره خواهرت

وای بر خیمه هایِ بی عباس .. فردا زینب تو این بیابون چی میکشه .. اون لحظه ای که حسین از رو ذوالجناح میوفته .. صدای شیون زن و بچه ها بلند میشه .. اما کاش زینب تو خیمه بمونه .. اگه از خیمه بیرون بزنه میدونی چه وضعیه؟..

همه با بغض علی اومدن .. همچین که تو گودال افتاد .. به پهلوش نیزه زدن .. میگه یه وقت دیدن شمشیرُ زمین زد ، به سختی خودشُ بالا آورد سمت خیمه هارو نگاه کرد .. یعنی من تا زنده ام کسی به خیمه ها حمله نکنه .. خواهرش از خیمه بیرون زد ..

او میدوید و من میدویدم

او سوی مقتل ، من سوی قاتل

او می نشست و من مینشستم

او روی سینه ، من در مقابل

او میبرید و من میبریدم ..


 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 643 زمان : نظرات (0)

 

ای که قدر با تو مقدر شده

خواهر محزونِ تو مضطر شده

حال من از حالِ تو بدتر شده

ای دل غافل دم آخر شده

دیشب هی نشست جلوش دست به صورتش کشید گفت خواهر به قربونت بره .. عَالِمَةٌ غَيْرُ مُعَلَّمَةٍ فَهِمَةٌ غَيْرُ مُفَهَّمَة‏ هست این خانم .. سوال کرد داداش راستی راستی میخوان تو رو بکشن ..

در سرم افتاده حواشی حسین

وای به حالم تو نباشی حسین

فارغ از این جنگ و جدل کن مرا

دور تر از گودیِ تل کن مرا

نیت یک خیرالعمل کن مرا

جان حسین باز بغل کن مرا

حرف رباب است مرتب نرو

ای جبل الرحمۀ زینب نرو

سفرۀ خود را که جدا کرده ایی

خواهرِ خود را که رها کرده ایی

رخت مرا رختِ عزا کرده ایی

ولوله در خیمه بپا کرده ایی

روزۀ صبرم شده باطل شده حسین

از تو چگونه بِکَنم دل حسین

جان به هوای خطر آورده ام

موقع معراج پر آورده ام

پای غم تو جیگر آورده ام

پیراهن کهنه درآورده ام

آن همه شور و هیجان را بببین

قهقۀ شمر و سنان را ببین

کعبۀ من را به منا میکشند

ازسر دوش تو عبا میکشند

جسم تو را با نوک پا میکشند

پیش همه مویِ تو را میکشند

کشتۀ بغض نجفت میکنند

این طرفُ و آن طرفت میکنند

موقع زخمی شدنت میزنند

چنگ به هرجایِ بدنت میزنند

سنگ به رویِ بدنت میزنند

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 513 زمان : نظرات (0)

 

گودال کجا بوده؛ خیمه‌ها کجا بود؟!

انقد بلند بلند ابی‌عبدالله ناله میزد میگفت:« جگرم» که همه صداشو شنیدن .. برا همینم غروب فردا همچین که آب آزاد شد دیدن دخترش یه ظرف آبی برداشته گفتن:« کجا میری»؟!

_گفت:« مگه نشنیدید بابام داد میزد میگفت:«جگرم»..

همچین که این کاروان برگشت مدینه امام سجاد قبل مدینه خیمه زد، همه می‌اومدن تسلیت میگفتن سوال میکردن:« آقاجان! چه‌جوری باباتون رو کُشتن»؟!

فقط یه جواب میدادن:«میگفتن آی مردم حتی حیوونا هم کربلا آب خوردن؛ اما بابای منو یه قطره آب بهش ندادن»..

بودن دیو و دَد همه سیراب و می‌مکید

خاتم ز قحت آب سلیمان کربلا

آقاجان! بی‌ادبی کردم شما رو ندیدم؛ جای شما صدر جلسه ست چرا دم در؟!

آقا فرمودن:« زشته جای ما دم در روضۀ حسینه»...

_چرا؟!

_فرمود:« آخه روضه ای که مادر ما وارد میشه زشته؛ ما دم در دست به سینه نایستیم، خوش آمدی به مادرمون نگیم» .. از همون دم در که میاد هی به سینه میزنه میگه: «بُنَیَّ قَتَلوکَ و مِنَ الماءِ مَنَعوکَ»

آنجا که در تشخیص او زینب به مشکل خورد

حالا زینبی که پنجاه سال با این برادر بزرگ شده، من باورم نمیشه توو گودال گفته باشه '' اَ اَنتَ اَخی '' آیا تو برادر منی؟ شیخ جعفر شوشتری میگه:« کاری با این بدن کردن، دیگه پشت و روی بدن مشخص نبوده»..

"آنجا که در تشخیص او، زینب به مشکل خورد

تاثیر سم‌ها روی تن را، تازه میفهمی

یک مشت نامحرم، که وقتی که دوره‌ات کردن

آنگاه حال چند زن را، تازه میفهمی"

همچین که ابی‌عبدالله مثل امشبی راه افتاد تو این صحرا تنهایی، نافع ابن هلال میگه پشت  سر ابی‌عبدالله راه افتادم، ترسیدم کسی تو این دل شب جسارتی کنه از پشت آروم آروم سر راه افتادم  . دیدم ابی عبدالله هی خم‌ میشه، یه چیزی از روزمین برمیداره!

_چه خبره؟!

اومدم جلوتر ببینم حسین فاطمه چه میکنه؛

یهو ابی‌عبدالله برگشت گفت:« نافع برو خیمه‌ها».

روایت میگه همچین که ابی‌عبدالله سر و برگردوند یه جمله به نافع ابن حلال فرمود؛

_فرمود:« نافع برو میخوام تنها باشم، نافع خیلی دلم گرفته، برو منو تنها بذار»...

_آقا میترسم آخه شما...

_گفت:« نه میخوام تنها باشم»

میدونی یاد کجا افتادم؟! همچین که امیرالمومنین هم داشت این بدن و غسل میداد، دید از پشت در خونه صدا میاد؛

_حسن جان اینا کی‌اند؟!

_گفت:« بابا جان سلمانِ، مقدادِ، ابوذره، عماره»

_گفت:« بگو برن میخوام تنها باشم»..

امام حسن اومد در و بازکرد بابام میگه:« میخوام تنها باشم»..

روایت میگه رفتن، فقط یکیشون پشت در موند؛ قید نکردن کی اما فکرکنم ‌سلمان بود.

سرشو به این در گذاشت شروع کرد داد بزنه...

امیرالمومنین دوباره فرمود:« حسن جان مگه نگفتم برو بهشون بگو برن».

_گفت:« آری گفتم اما سلمان نمیره میگه کجا برم»..

آخه ابی‌عبدالله اومد تو خیمه با زینب (س) دوتایی باهم‌ خلوت کردن، خاطرات مدینه رو هی براهم تعریف میکردن، هی گریه میکردن..

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ اُریقَ بِالظُّلْمِ دَمُهُ

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ

أَلسَّلامُ عَلَى الْمُجَرَّعِ بِکَأْساتِ الرِّماحِ

أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى

نمیدونم چرا دلم آشوبه

دل نگرون حال بچه‌هاتم

فکر نکنی، که زینبت بریده

تا آخر دنیا داداش، باهاتم

یه یاعلی بگو رو پا بلند شو

دشت و سر یزیدیا خراب کن

اصلا همین شبی بزن به مِیدون

اصلا داداش روی منم حساب کن

چادرم و دور کمر میبندم

خودم دفاع از حرم میکنم

غصه نخور هرکی بیاد این طرف

با ذوالفقار پاش و قلم میکنم

نمیدونم چرا دلم ‌گرفته

بیا باهم یه ذره صحبت کنیم

به یاد روزای خوبِ مدینه

با همدیگه امشب و خلوت کنیم

نمیدونم چرا دلم آشوبه

دل نگرون حال بچه‌هاتم

فکر نکنی، که زینبت بریده

تا آخر دنیا داداش، باهاتم

یه یاعلی بگو رو پا بلند شو

دشت و سر یزیدی ها خراب کن

اصلا همین شبی بزن به میدون

اصلا داداش روی منم حساب کن

یادمه شرط ازدواجم بودی

گفتم محاله از حسین جداشم

حتی اگه یه روز بیاد که با اون

مجبور بشم راهی کربلا شم

قرار نبود که تنهایی جایی بری

قرار نبود که من تنها بمونم

تو روی نیزه‌ها سفر کنی و

منم با این نامحرما بمونم

اینقده حرف گودال و پیش نکش

اینقده روضه توی گوشم نخون

یه دل سیر میخوام تو رو ببینم

یه شب دیگه کنار زینب بمون

میدونم امشب اسیرِ ، غم و دوری مگه نه

قولمونو که فراموشش ، که نکردی مگه ته

عمریه سایه‌ی تو ، بوده روی سرم ولی

انگاری فردا میری ، که بر نگردی مگه نه

جای ما نیست که توی این همه جنجال بخدا

حرف دوری و نزن که میرم از حال بخدا

نمیشه تو جای من ، پیش رقیه بمونی

من خودم بجای تو ، میرم تو گودال بخدا

دیگه داره میرسه ، روز غم خواهر تو

خیلی داداش نگرانم ، واسه مو و سر تو

فدای صدای قرآن ، خوندنت بشم حسین

بذار تا ببوسم ‌امشب به زیر حنجر تو

خنجر رسید از راه، حنجر را ببرد

در پیش چشم فاطمه سر را ببرد

خنجر ولی، کار بریدن را رها کرد

از بوسه گاه مادرش، زهرا حیا کرد

تا منصرف، آن خنجر از زیر گلو شد

با یک لگد، سالار زینب پشت و رو شد

با ضربۀ اول ، شبیه محتضر شد

در زیر چکمه تشنگی‌اش بیشتر شد

با ضربۀ دوم دوباره دست و پا زد

خیلی به زحمت مادر خود را صدا زد

با ضرب سوم که قصد حنجرش کرد

بالای سر زهرای هجده ساله غش کرد

با ضربۀ چهارم محاسن غرق خون شد

فرزند زهرا حآ و سین و یاء و نون شد

با ضربۀ پنجم به جانش رعشه افتاد

روی زمین پا میکشید ای داد بی داد

مثل تو مشتاق بریدن هیچ کس نیست

شش ضربۀ محکم زدی ای شمر بس نیست

با ضربۀ هفتم، آمد صدای شیر خواره

آمد صدای خس خس ...

مونده روی زمین پیکر تو رها

أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْلُ الْقُرى

خواهرت اگه نیست رفته شام بلا

ریگ و رمل بیابون برات گرفته عزا

همه منتظرن مادرش برسه

کاش صدای برادر به خواهرش برسه

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 287 زمان : نظرات (0)

 

کشتی شکستۀ طوفان کربلا

افتاده رو زمین؛ خدا ، سلطان کربلا

پیشاپیش از همه چیز عذرخواهی میکنم ... شب عاشوراست دیگه ...همه باهم امشب روضه خون بشیم ... مادرش توی مجلسه ...

کشتی شکستۀ طوفان کربلا

افتاده رو زمین؛خدا ، سلطان کربلا

از چشمه های پیکرت ، غریب کربلا

می‌جوشه خون تو ، با هر نفس نفس

به امام صادق عرض کرد آقا جان ، شنیدم فرمودید هزار و نهصد و پنجاه و چند زخم به بابات زدن، مگه میشه ، مگه جا میشه ... آقا انگشترشون‌رو در آوردند فرمودند به اندازه نگین این انگشتری جای سالم به بدن بابام نذاشتن ... نیزه جای خنجر زدن ، خنجر جای شمشیز زدن ...یه جوری بشه امشب بمیریم دق کنیم خیلی خوبه ...

از چشمه های پیکرت ، غریب کربلا

می‌جوشه خون تو ، با هر نفس نفس

چرا شما برای این موضوع اینقدر گریه می‌کنید ؛ مگه تازه شنیدید ، مگه همچین چیزی تازه پیش اومده ، خب مدینه مادرش هم همینجور بود دیگه ... با هر نفسی که زهرا میکشید ، خون تازه از سینه جاری می‌شد ...

از چشمه های پیکرت ، غریب کربلا

می‌جوشه خون تو ، با هر نفس نفس

کشتن تورو به قتل صبر ، عین روایته (پرسید آقا قتل صبر چیه ...)

هرکس یه ضربه میزنه ، به مرغ تو قفس

فرمود بابامو به قتل صبر کشتند ، مثل مرغی که توی قفس بذارنش ، هرکس از یه طرف ، یه خنجری ، یه نیزه ای ...

بندای قلب من داره ، از هم جدا میشه

(خانوم بالای تل زینبیه داره نگاه می‌کنه ، اومد بالای گودال دید ...)

بندای قلب من داره ، ازهم جدا میشه

این لعنتی کی از رو سینه پامیشه

ای صید و پا زده ، در خون برابرم

حتی یه بوسه رو تنت ، به سختی جا میشه

حسین ....

عصر غریبیه ، سردار بی‌سپاه

اسفند روی آتیشم ، بالای قتلگاه

دشنه و دربِ خونه‌ی مدینه یادته

(بیشرف توی مدینه اومد دشنه‌رو کشید ، از رای درز در ، فاطمه بین در و دیوار ... )

دشنه و دربِ خونه‌ی مدینه یادته

که جا گرفته تو ، پهلوی مادرم

حالا شده یه نیزه و اومده کربلا

نشسته توی پهلوی ، عزیز برادرم

این قوم خیره‌سر تورو ، چه بی‌امون زدن

فقط نه سنگ و نیزه که ، زخم زبون زدن

یه بی‌حیایی اومد توی گودال ، اول یه نگاه کرد یه صورت ابی عبدالله ، کثافت نجس قبل از اینکه بزنه دهنشو باز کرد ... همینقدر بگم خیلی آدم فحاشی بود ... بعد هم نیزه رو ...

این قوم خیره‌سر تورو ، چه بی‌امون زدن

فقط نه سنگ و نیزه که ، زخم زبون زدن

جوونای بی‌رحمشون ، با هربه میزدن

مقتل نوشته پیراشون ، عصازنون زدن

پیرمردای کوفه و شام ، از خیمه‌ها اومدن بیرون ... بسم الله الرحمن الرحیم ، بریم قربة إلی الله حسین ر‌و بزنیم ... اومدن توی گودال ، یه عده از این پیرمردا ، بجای عصا «خَشَب» دستشون بود ، خَشَب چیه ! ...بپرسید از اعراب ... به چوبی که سر این چوب رو میخ کوبیدن ... با خشب اومدن توی گودال ... بسم الله الرحمن الرحیم ...

حسین ...

یه جوری بگو دل خانوم زینب آرام بگیره ... حسین

لبیک یاحسین....

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 592 زمان : نظرات (0)

 

کمی آرام برو کم شود این خون جگری

برده ای دل زهمه کاش زمن جان ببری

من هنوزم به دلم مانده تماشات کنم

چقدر زود شد ایام وصالت سپری

با تنِ پر پر اکبر چه وداعی کردی

بی عصا مانده ای و دست به رویِ کمری

تک تکِ اهل حرم دست به دامان تواند

سر پیری چقدر ناز تو باید بخری

مثل زهرا به سرت شانه کشیدم ای کاش

که نیفتد سر گیسوی تو دست دگری

نا امیدم که تو را باز ببینم اما

روی تل منتظرم تا که بگیرم خبری

ساربان مینگرد بد به دلم افتاده

می روی کاش که انگشتر خود را نبری

چادر خاکی من را نتکان گریه نکن

که مهیا شده ام بگذرم از هر گذری

*اجازه بدید زبان حال بگم : داداش نکنه منو فردا تنها بزاری .. فردا با یه مشت اراذل و اوباش باید همسفر بشم .. داداش شنیدم شامی ها نقشه کشیدند منو میخوان ببرن مجلس نامحرما حسین ..*

ته گودال پیکرش افتاد

پیشِ چشمانِ خواهرش افتاد

نیزه ای رفت سمتِ پهلویش

ناگهان یادِ مادرش افتاد ..

مادرش آمده گودال مچرخان بدنش

استخوان هایِ گلویش ز قفا ریخت بهم

جز نوکری به درگه میخانه ی شما

کاری بلد نبودم و یادم نداده اند

میخواستم که سر به سر کویتان دهم

دیدم سرا بدان سر خود هدیه داده اند

ای تشنه لب ، حسینِ من ...

جان زینب ، حسینِ من ...

داغ یعنی که شیرخوارت را

جای گهواره بین گور کنی

بند قنداقه اش به دستانت

از کنار رباب عبور کنی

هیچ داغی شبیه داغت نیست

همه بر غربت تو خندیدند

هیچ دردی فراتر از این نیست

که به تل خواهر تو را دیدند

تشنه بودی و جای آب اما

نیزه ای در گلو فرو کردند

 

 

خادم اهل بیت‌ (ع) بازدید : 704 زمان : نظرات (0)

 

نمیشه باورم که وقت رفتنه

تموم این سفر بارش رو شونۀ منه

امشب دسته جمعی باید روضه بخونیم .. باورت میشه دهه‌ی محرم تموم شد؟ باورت میشه فردا سر اربابِ ما مثل این ساعت تو تنور خولیِ ؟! حالا بمیریم هم کمه ..

نمیشه باورم که وقت رفتنه

تموم این سفر بارش رو شونه‌ی منه

کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟

حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری

باید جوابتُ ، با نفسم بدم

بدون من نرو ، تورو به کی قسم بدم؟!

قرارمون چیشد! که بی قرار هم باشیم

حسین هرچی که پیش اومد باید کنار هم باشیم

کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟

حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری

من رویِ خاکُ تو ، سوار مرکبی

من توی قلبِ تو ، اما تو چشم زینبی

آهسته تر برو ، بذار منم باهات بیام

حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام

کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟

حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری

یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی

شب حرف زدن نیست فقط شب زمزمه است شب زبان حال و ناله است

یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی

کاشکی پشتِ خیمه شیرخوار نداشتی

من بمیرم که علمدار نداشتی

یار نداشتی رمقی برای پیکار نداشتی

جز حرم غصه ای انگار نداشتی

من بمیرم که علمدار نداشتی

کار از کار گذشت ؛

مرکب از تنِ تو هربار گذشت ..

یار نداشتی کفنی غیر همین خار نداشتی

حتی با زخم تنت کار نداشتی

پیرُهن نداشتی دستار نداشتی

یار نداشتی ولی این غصه رواین بار نداشتی

یارِ بین در و دیوار نداشتی

تیر و نیزه بودُ مسمار نداشتی

کار از کار گذشت

قصه بین در و دیوار گذشت

روضه با داغیِ مسمار گذشت ..

فردا وقتی تیر و تو قلبش زدن ، هر کاری کرد تیرُ از رو به رو در بیاره نشد .. اربابِ ما رو اسب خم شد .. تیر و از کمر در آورد .. از سینه مثل ناودون خون میریخت .. دو دستی خون هارو به محاسنش میمالید .. چی زیر لب میگفت ، میگفت منو امروز نکشتن .. من کشتۀ روز دوشنبه ام .. (کدوم دوشنبه؟) منو اون روزی کشتن ، که مادرم باردار رفت پشت در .. یکی نگفت این دختر رسول خدا هست ..

سر نداشتی تشنه بودیُ برادر نداشتی

جایِ سالمی تو پیکر نداشتی

من بمیرم که تو مادر نداشتی

سر نداشتی بینِ لشکر بودی لشکر نداشتی

بال و پر زدی ولی پر نداشتی

کاشکی تو خرابه دختر نداشتی

دیگه از فردا روضه ها تمومه از فردا این روضه ها شروع میشه خودتونُ آماده کنید ..

کار از کار گذشت

زینب از میون انظار گذشت

از سر کوچه و بازار گذشت

چی برات روضه بخونم شب عاشورا ..از وداع بگم؟! امشب از اون شباست که به هر چشمی اشک نمیدن شاید شبای دیگه اشک داشته باشی اما شب عاشورا شب سنگینیِ اگه اشکم نداری یه آه بکش .. دستتُ بذار روسرت به یاد اون ساعتی که زینب دستشُ رو سرش گذاشت ..

با خواهر وداع کرد ،‌با پسر وداع کرد ،‌با زن ها وداع کرد ، با شهدا وداع کرد با اصحاب وداع کرد حالا میخواد بره میدان؛ یک مرتبه دید ذوالجناح حرکت نمیکنه .. آخرین باری که ذوالجناح حرکت نکرده بود برا هفت هشت روز قبل بود روز دوم وقتی قافله رسید کربلا دید ذوالجناح حرکت نمیکنه ، وقتی سوال کرد اسبُ عوض کرد فهمید اینجا همون کربلا ست .. باید همینجا بمونیم ..

فردا هم ذوالجناح حرکت نکرد .. یک نگاه کرد دید با همه خداحافظی کرده الا دختر .. بیا پایین بابا .. کارت دارم بابا .. بی خداحافظی میخوای بری .. یه عمو بی خداحافظی رفت ما بیچاره شدیم تو دیگه بی خداحافظی نرو بیا پایین .. اومد پایین از اسب نشست رو زمین دخترُ بغل کرد آروم در گوشش گفت بابا یه دست رو سرم میکشی ..! بابا یه بار منو میبوسی ..! آروم دست کشید روی سر سکینه .. انگشتر بابا رو حس کرد این بمونه تو ذهنت کار دارم.

اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد

بزرگی کن ببوس این دخترِ کوچکتر خود را

به دنبال مسافر آب میریزند معذورم

کنون ریزم به پایت آبِ چشمان خود را

بابا از اسب آوردمت پایین یه سوال دارم این دختر چقدر سوال داره الله اکبر یه سوال از بابا پرسید صدای گریه‌ی بابا بلند شد صدا زد بابا من بدرقه زیاد دیدم، خداحافظی زیاد دیدم، معمولا تو بدرقه و وداع پیشانی رو میبوسن ، صورتُ میبوسن ، شونه هارو میبوسن .. بابا من یه صحنه دیدم :

زِ دورادور میدیدم گلویت عمه میبوسد

مگر آماده کردی بهر خنجر حنجرت را

بغلش کرد ، لاتحرقی قلبی بدمعک حسرت .. دخترم اینجوری با قلب بابات بازی نکن بغلش کرد آرومش کرد نوازشش کرد .. این دختر سه تا سوال دیگه هم پرسیده روضه‌ی من همین سه تا سواله ...

یه سوالش این بود بابا چرا عمه زیر گلوتُ بوسید ؟! یه سوالم از بابا پرسیده صدا زد بابا این عمی العباس؟!.. بابا عموم کجاس؟!.. دیگه روضه معلومه جوابش معلومه من میگذرم .. یه سوال دیگه از ذوالجناح پرسید فردا ، سوال از ذوالجناحش کِی بود؟" وقتی اسب بی صاحب اومد جلو درِ خیمه ، اومد سر اسبُ بغل کرد یه سوال کرد، ذوالجناح بابام که میرفت لباش ترک ترک داشت .. بابام که میرفت تشنه بود .. جگرش آتش گرفته بود .. یه سوال دارم کسی بابامُ سیراب کرد یا نه؟!.. ذوالجناح کسی به بابام آب داد یا نه؟!.. (یه سوال دیگه مونده هرکی طاقت داره بشنوه) پس یه سوال از بابا پرسید عموم کجاس؟ یه سوال از ذوالجناح پرسید بابام تشنه بود بابامو سیراب کردن یا نه ؟! یه سوالم از عمه پرسید چی پرسید!

اومد تو گودال قتلگاه نگاه کرد ، دید عمه ش یه بدنِ برهنه و بی سرُ بغل کرده .. هی رگاشُ میبوسه .. هی دست و پاشو میبوسه .. یه سوال کرد عمه این بدن کیه ؟!.. عمش بدون درنگ ، صدا زد دخترم این بدن بابات حسینِ .. خودشو انداخت رو بدن ... حسین ...

دختری که بهانه بگیره ، دختری که بابا از دست بده ، دختری که داغ ببینه ، چجوری آرومش میکنن ؟! مثه این صحنه مدینه تکرار شد .. اونجام یه دختری خودشُ انداخت رو بدن .. اونجا ناله بلند شد از آسمونیا ، علی آسمونیا طاقت ندارن زینبُ بردار حسینُ بردار .. امیرالمومنین اومد نوازش کنان آروم بچه هارو برداشت .. اما فردا .. کسی دختر حسینُ نوازش نداد .. من عربیشُ بگم بسه ، دیگه فارسیشُ نگم :

«إجتمعت عدة من العراب فجروها عن جسد ابیها» .. حسین ...

دستتُ بیار بالا ، شب احیاست ، شبِ عاشوراست یه جوری بگو صدات برسه کربلا بلند بگو یا حسین ....

 

 

تعداد صفحات : 8

درباره ما
Profile Pic
وبلاگ آئین مستان مرجع اشعار مذهبی، متن مداحی همراه باسبک، دانلود مداحی، آموزش مداحی، کتاب های مقتل و کتاب های آموزش مداحی می باشد. .::::::::.هر گونه كپی برداری از مطالب این سایت با ذكر صلوات برای فرج امام زمان (عج) بلامانع می باشد.::::::::. *****شما هم می توانید با تایپ اشعار مذهبی و متن روضه ها و ارسال آن از طریق سه روش: 1- عضویت در سایت و ثبت نام در انجمن 2- ارسال به ایمیل 3- درج آنها در قسمت نظرات اسم خودتان را در زمره خادمین ائمه اطهار علیهم السلام ثبت نمایید.*****
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3320
  • کل نظرات : 204
  • افراد آنلاین : 17
  • تعداد اعضا : 345
  • آی پی امروز : 264
  • آی پی دیروز : 649
  • بازدید امروز : 2,941
  • باردید دیروز : 5,809
  • گوگل امروز : 2
  • گوگل دیروز : 50
  • بازدید هفته : 2,941
  • بازدید ماه : 105,484
  • بازدید سال : 1,147,625
  • بازدید کلی : 19,653,453